شاهنامه و دنياي داستان‌هاي نمايشي

0 1 1 1 1 1 1 1 1 1 1 امتیاز 0.00 (0 رای)

قصه‌گويي و افسانه‌سرايي شايد قديمي‌ترين و كهن‌ترين شيوه داستان‌گويي در همه دنيا و تاريخ ادبيات داستاني و نمايشي جهان است

شيوه‌اي كه هم‌زمان با پيدايش نخستين جوامع و ادبيات حماسي از دگرگوني‌ها و تغييرات آن شكل گرفته و تا آنجا پيش رفته كه حماسه‌هايي چون «ايلياد»، «اوديسه»، «انه‌ايد»، «گيل‌گمش» و... همچنين شاهنامه فردوسي در ادامه آن به وجود آمدند.
همة اين آثار غني حماسي كه ريشه در تاريخ، اساطير و خصلت‌ها و آيين‌هاي بومي جغرافياي خود داشتند، بعدها مورد استفاده فراواني در ادبيات و هنر پيدا كردند و از شكوفايي تراژدي، و درام از قرن پنجم ميلادی گرفته تا «تروي»، ساخته‌شده در قرن بيست و يكم را به دنبال آوردند و در آينده نيز بدون شك منابع غني و مهمي را در اختيار بشر قرن‌هاي آينده قرار خواهند داد.
حماسه‌ها، شناسنامه‌هاي تاريخي و ملي كشورها هستند و با مجموعه‌اي از آنچه قالب روايت و شرح پهلواني‌ها و قهرماني‌هاي اساطير و قهرمان‌هايشان نشان مي‌دهند به يك شناسنامه بين‌المللي در چهارراه فرهنگي جهان نيز تبديل شده‌اند و به ويژه امروز در عصر اساطير و بازيابي هويت كهن‌الگوها ارزش دو‌چندان يافته‌اند.
شاهنامه (يا داستان بزرگان)، گنجينه حكيم ابوالقاسم فردوسي، نيز از جمله برترين حماسه‌هاي ملي است كه در جهان جزء پنج نمونة برتر شناخته شده و با ارزش‌هاي فراواني كه دارد هم‌پاي ديگر آثار مشابهش قابل تأمل است. اما شاهنامه با آنكه تا به حال بارها و بارها و به دست محققان و فردوسي‌شناسان بسياري بررسي شده و سال‌هاي سال در جلسات و پژوهش‌هاي مختلف، چه در قالب تحقيق و پژوهش و به صورت مقاله و يا پايان‌نامه‌هاي بسيار دانشجويي مورد توجه قرار گرفته است، هنوز نتوانسته به آن اندازه كه آثار هومر ويرژيل كاربرد نمايشي پيدا كرده‌اند، مورد استفاده قرار گيرد.
شايد يكي از مهم‌ترين كاربردهاي آثار مشابه شاهنامه، توجه و تأكيد و برداشت‌هاي نمايشي از اين آثار بوده باشد. اما شاهنامه، با وجود آنكه سراسر داستان و هماورد و قصه و تعليق و ماجراست، آنچنان كه بايد، دست‌مايه كار نمايشي قرار نگرفته است.
حال آنكه بسياري از داستان‌هاي شاهنامه به راحتي در انطباق با شاهكارهاي نمايشي جهان قرار گرفته‌اند و با مشابهت‌هاي بسيار زيادي هم به اثبات رسيده‌اند؛ شاهنامه با داستان‌ها و ماجراهاي بسيارش، در نخستين ديدگاه، شباهت‌هاي كاملاً ساختاري و ريشه‌اي با داستان‌ها، حماسه‌ها و نمايشنامه‌هاي مختلف رومي، يوناني، انگليسي، ايرلندي، يوگوسلاو، آلماني و... دارد كه البته همگي به صورت تحقيق و مقاله و يا در قالب پايان‌نامه‌هاي دانشجويي پژوهش شده‌اند؛ اما تعداد بسيار كمي از آن‌ها به يك نتيجة معلوم و مشخص رسيده‌اند و يكي از دلايل ناموفق ‌بودن آن‌ها در چهارراه فرهنگي جهاني هم، بدون شك، انسجام نداشتن و ناهماهنگي در تحقيق و همچنين حمايت اندك و پراكنده از پژوهش‌هاي مختلف در اين زمينه بوده است؛ در شاهنامه فردوسي، داستان فريدون و فرزندانش منطبق بر مضمون و ساختار داستاني نمايشنامه «شاه‌ليرِ» شكسپير است؛ اسفنديار رويين‌تن با آشيل يوناني و زيگفريد آلماني برابري مي‌كند؛ جريده و داستان مهجور مرگ او در شاهنامه كاملاً مشابه نمايشنامه «آنتيگون» سوفوكل است؛ سرگذشت پوركُشي رستم كاملاً مشابه فرزندكُشي پاريس در تروآ است؛ داستان و ماجراي سودابه با «فدر» تطبيق‌پذير است و نمونه‌هاي بي‌شمار ديگري که ذكرشان در اين فرصت نمي‌گنجد و چه بسا به لحاظ ارزش‌هاي دراماتيك و جنبه‌هاي نمايشي حتي ارزشمندتر از نمونه‌هاي معروف مشابهشان در ديگر نقاط جهان باشند نيز وجود دارند.
اما شايد آنچه باعث شده اين داستان‌ها ضمن ارزش و قدرت ادبي و نمايشي و با وجود قدمت بيشتر همچنان در داخل كشور و آن هم به صورت كاملاً محدود و مقطعي شناخته شده باشند و كمتر تلاشي براي معرفي آن‌ها به جهان صورت گيرد و آن چيزي كه مانع از به ثمر نشستن ميوه‌هاي اين گنجينه كهن ادبي بر روي صحنه‌هاي نمايش ما شده يا آن را به معدود حركات مقطعي محدود كرده است؛ بي‌گمان، بي‌توجهي پژوهشگران و هنرمندان و نمايشنامه‌‌نويسان ما بوده است.
شاهنامه كه در دوران نه‌چندان دور منبع شكل‌گيري شيوه‌هاي گوناگون نمايشي ايراني همچون نقالي، پرده‌خواني و... بوده است، شايد اگر به طور جدي و بنيادي هنرمندان، اديبان و مسئولان اين حوزه‌ها به آن توجه مي‌كردند، اكنون مي‌توانست منبع الهام و بستر مهمي براي شكل‌گيري و تحول تئاتر ايراني باشد، كما اينكه دست‌مايه‌ها و پتانسيل‌هاي چنين تحول عظيمي را به سادگي مي‌توان در لابه‌لاي اوراق آن و در بينابين سطور و خطوطي كه ماجراها و داستان‌ها را روايت مي‌كنند، مشاهده كرد.
در اين بخش بد نيست برخي شباهت‌هاي داستان شاهنامه و حماسه‌ پاريس را از منظر تطابقي توصيفي بازنگري كنيم:
پوركُشي در شاهنامه و نمونة مشابه.
در محدوده ادبيات فارسي قطعاً شاهنامه از گسترده‌ترين و غني‌ترين آثاري است كه در حوزه ادبيات تطبيقي قابليت تحقيق و تحليل را داراست؛ داستان‌هاي متعدد و مختلف شاهنامه را در مقايسه با آثار داستاني، حماسي و اسطوره‌اي بسياري از فرهنگ‌ها مي‌توان نمونه ارزشمندي در حوزه ادبيات حماسي دانست. بسياري از حماسه‌ها و داستان‌هاي اساطيري رومي و يوناني به صورت تطبيقي در كنار شاهنامه قرار مي‌گيرند.
پوركُشي، در داستان «رستم و سهراب»، يكي از قوي‌ترين و تأثيرگذارترين داستان‌هاي شاهنامه، از مهم‌ترين قالب‌هاي موضوعي است كه تاكنون نمونه‌هاي متعدد ايرلندي و يوناني و رومي آن در حوزه ادبيات تطبيقي شناخته شده‌اند. از اين شباهت و تطابق داستان، مي‌توان از افسانه پاريس و ماجراي ملاقات پسرش با هلن زيبا نمونه‌اي آورد:
«پاريس» شاهزاده شهر تروآ در جواني به شكار مي‌رود و چندي كه مي‌گذرد بر لب چشمه‌اي مي‌نشيند تا از آن آب بنوشد كه ناگهان چشمش به دختري زيبارو به نام «اوئنون» مي‌افتد. اوئنون اسطوره باروري، آب و صاحب چشمه است و قدرت شفادهندگي (طبابت) دارد.
چندي بعد اوئنون پسري به دنيا مي‌آورد كه حاصل ازدواج او با پاريس است. فرزند اوئنون و پاريس در كنار چشمه رشد مي‌كند و به مرز جواني مي‌رسد. او مدام نام پدرش را از مادر سراغ مي‌گيرد و اوئنون دو بار از پاسخ دادن طفره مي‌رود، تا اينكه يك روز تصميم مي‌گيرد همه چيز را به پسرش بگويد.
اوئنون اعتراف مي‌كند؛ پاريس كه حالا به پادشاهي تروآ رسيده پدر فرزندش است. پسر جوان براي يافتن پدر و معرفي خود، راهي قصر تروآ مي‌شود اما پيش از ديدن پدر با هلن روبه‌رو مي‌شود و خودش را فرزند پاريس معرفي مي‌كند؛ هلن از شنيدن اين خبر شوكه و بي‌هوش مي‌شود و بر زمين مي‌افتد. ناگهان پاريس از راه مي‌رسد و با ديدن مردي كه بالاي سر همسرش ايستاده بي‌درنگ شمشير مي‌كشد و پهلوي فرزندش را مي‌شكافد. هلن به هوش مي‌آيد و ماجرا را براي پاريس تعريف مي‌كند. پادشاه تروآ پس از آگاهي از ماجرا پيكر نيمه‌جان پسرش را بر دست مي‌گيرد و به اميد شفا يافتن او را به كنار آب (چشمه اوئنون) مي‌برد. اما خيلي دير شده و هيچ كاري از دست اسطورة آب و اوئنون شفادهنده برنمي‌آيد. پاريس با پشيماني و آزرم بسيار پسر جوانش را به آب مي‌سپارد و...
از طرف ديگر فردوسي در داستان پر از اندوه و اشك رستم و فرزند جوان او، سهراب، اين‌گونه روايت مي‌كند:
رستم، پهلوان ايراني، در مهماني شبانه‌اي در قصر تورانيان با دختري به نام تهمينه آشنا مي‌شود و با او ازدواج مي‌كند و از او صاحب فرزندي مي‌شود. پيش از ترك خانه، تهمينه نام سهراب را براي فرزندش برمي‌گزيند و بازوبندي به تهمينه مي‌دهد كه در جواني بر بازوي سهراب ببندد تا نشانه‌اي براي شناختن پسرش باشد.
چندين سال بعد از آن، سهراب، كه جوان برومندي شده است، به انگيزه يافتن پدر راهي سفر مي‌شود. روزگار پدر و پسر را، بي ‌آنكه متوجه نسبتشان با هم باشند، در دو سپاه مخالف در مقابل هم قرار مي‌دهد. رستم و سهراب با هم مبارزه مي‌كند و دركش و قوس ناوردگاه رستم، بي‌آنكه حريفش را شناخته باشد، پهلوي سهراب را با خنجري مي‌درد كه به دسيسه با زهر آغشته است. سهراب سخن از كين‌خواهي پدرش، رستم، به زبان مي‌آورد و پهلوان ايران‌زمين تازه مي‌فهمد كه چه گناهي مرتكب شده است. رستم نااميد و پُرآزرم پيكر نيمه‌جان پسرش را در بغل مي‌گيرد و به سمت آب مي‌رود و...
آنچه از مقايسه‌ اين دو داستان مي‌توان نتيجه گرفت، آنكه دو داستان مشابهت‌ها و مطابقت‌هاي بسياري با هم دارند كه در حوزه ادبيات تطبيقي قابل تحليل و بررسي است.
نخست آنكه هر دو پهلوان فرزندي دارند كه از ابتداي تولد آن‌ها را نديده‌اند و حالا در بستر فاجعه‌آميز داستان، بعد از سال‌ها، با او روبه‌رو مي‌شوند؛ فرزند پاريس و سهراب جواناني هستند كه به قصد يافتن پدرانشان سفري را آغاز مي‌كنند و در پايان اين سفر به دست پدرانشان كشته مي‌شوند. ناآشنايي پدر و پسر زمينة پيدايش فاجعه و تراژدي داستان را فراهم مي‌کند و در ضمن خود به عامل خلق فاجعه مبدل مي‌شود.
كشته شدن پسرها و نحوه اطلاع پدرانشان از نسبت آن‌ها با خود، نيز كاملاً شبيه به هم است. رستم و پاريس، زماني پسرانشان را بازمي‌شناسند كه ديگر كار از كار گذشته و فاجعه رقم خورده است. اين نوع آگاهي بعد از ارتكاب عمل، عمق فاجعه را شدت مي‌بخشد و تأثير تراژيك داستان را افزايش مي‌دهد.
دسيسه عامل مشترك ديگري است كه در هر دو داستان وجود دارد. پاريس قبل از ورود به قصر تروآ خودش را به نگهبان‌ها معرفي مي‌كند، اما آن‌ها با دسيسه و نيرنگ شخص سوم، بدون راهنمايي پسر جوان را نزد هلن مي‌فرستند و همين ترفند موجب كشته شدن او مي‌شود. در داستان فردوسي هم، شب پيش از مبارزه، رستم و سهراب بر بالاي تپه به تماشاي سپاه دشمن مي‌ايستند و از شخص سوم درباره سپاه مقابل سؤال مي‌پرسند. اما اين افراد با اطلاع از نسبت دو پهلوان موضوع را از آن‌ها پنهان مي‌كنند تا تراژدي داستان در غروب روز بعد اتفاق بيفتد.
از سوي ديگر، سهراب و فرزند پاريس، علاوه بر پدرانشان، كه قهرمانان بزرگي هستند، مادراني شبيه به هم دارند. تهمينه و اوئنون مدت كمي را با همسرانشان بوده‌اند، با زحمت فرزندانشان را بزرگ كرده‌اند و حالا بعد از كشته شدن آن‌ها تنها مي‌مانند؛ اوئنون و تهمينه هر دو به نوعي با طبابت آشنايي دارند. در شاهنامه فردوسي، تهمينه پزشك معرفي مي‌‌شود و اوئنون هم در كنار چشمه و با آب چشمه بيماران را شفا مي‌دهد.
بنابراين، مي‌توان برخي شباهت‌ها در پرداخت شخصيت، ساختار داستان و شكل روايت را در ميان هر دو داستان سراغ گرفت كه ادعاي تطابق ميان آن دو را به اثبات مي‌رساند.
شاهنامه فردوسي سرشار از اين مطابقت‌ها و شباهت‌هاست و محققان و كارشناسان بسياري تاكنون توانسته‌اند تطابق داستان‌هاي آن را با نمونه‌هاي مشابه از ديگر فرهنگ‌ها و ادبيات ساير ملت‌ها شناسايي و معرفي كنند. شناخت اين توانايي از شعر حماسي فارسي بزرگ‌ترين مدركي است كه توانايي ادبيات ايراني براي تقويت و ارزش‌بخشي به درام ملي را ثابت مي‌كند.
اما شاهنامه، علاوه بر آنچه مي‌تواند به عنوان ساختار و قالب داستاني نمايش به تئاتر هديه كند، به لحاظ تاريخي، اخلاقي، انديشه و... نيز منبع كامل و مهم و ارزشمندي است. جوانمردي، عدل و داد، آزادگي، استقلال، ميهن‌پرستي و خوش‌نامي با چنان زيبايي و ظرافتي در شاهنامه پرداخت شده‌اند كه بعيد به نظر مي‌رسد خوانندة اشعار و نمايشنامه را تحت تأثير قرار ندهد و از اين منظر هم بر ارزش و اعتبار اين گنجينة ادب پارسي افزوده شده است.
شاهنامه، با همه آنچه درباره‌اش مي‌دانيم، گنجينه‌اي است پنهان در سينه اوراق و سطور كه براي پي بردن به قابليت‌ها و توانايي‌هاي آن در ياري رساندن به درام و نمايش شكي نيست!
سر آرم من اين نامة باستان
به گيتي بماند ز من داستان

 

منابع:

  1. quatrains khayyamiens, Mahdy fouladvand, publiees par le Ministere De la culture Et des Arts, 1980
  2. قابليت‌هاي نمايشي شاهنامه، محمد حنيف، سروش، 1384
  3. شناخت اساطير ايران، جابر عناصري، سروش، چاپ دوم، 1382
  4. شاهنامه فردوسي و تراژدي آتني، خجسته‌كيا، علمي و فرهنگي، چاپ دوم 1384
  5. شاهنامه فردوسي، حماسه جهاني، مجموعه سخنراني، سروش، 1356
  6. نهادينه‌هاي اساطيري در شاهنامه فردوسي ـ مهوش واحد دوست، سروش، 1379


نظر خود را اضافه کنید.

ارسال نظر به عنوان مهمان

0 محدودیت حروف
متن شما باید بیشتر از 5 حرف باشد
نظر شما بعد از تایید مدیریت منتشر خواهد شد.
  • هیچ نظری یافت نشد